ماهی تنها

تقدیم به همه دوستانی که دوسشون دارم و دوستم دارند

ماهی تنها

تقدیم به همه دوستانی که دوسشون دارم و دوستم دارند

قلم جوون

یه قلم جوون و خوشحال 

روی کاغذ با هزار تا دوست و آشنا 

بی خیال مغرور 

روزا 

و اسش امدن و رفتن 

تا اینکه 

قلم شد خالی از جوهر 

افتاد یه گوشه  

غمگین و دست به سینه 

دنیا رو نگاه کرد 

از دور دور 

که شد 

کوچیک و کوچیک 

همه چیز شد قد یه عدس  

آرزو کرد یه بار دیگه 

رو کاغذ  

تموم کنه هزار تا کتاب 

بگه وقتی تموم بشی  

دنیا بشه قد یه عدس 

وقتی نه من باشم نه کاغذ 

بی خیالی و  غرورت 

دل پر گناهت ترو پشیمون و گریون  

می بره یه جایی که می شه واست دنیایی 

که دیگه نه تویی و  

نه اشنایی 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
ترانه های سوخته شنبه 14 شهریور 1388 ساعت 10:37 http://mosafer-kavir.blogfa.com

سلام.... زیبا نوشتی
این روزها مدام دلم فلوت می خواهد و دریا

به روزم.. منتظرتم[گل]

زینب شنبه 14 شهریور 1388 ساعت 10:46 http://eshghojonoon.blogsky.com

سلام دوست عزیز!!!
ممنون که توی نبودم پیشم اومده بودین و به یادم بودین!
خونمون رو جابجا کردیم سرم خیلی شلوغ بود و خیلی کلافه و نتوستم بیام نت معذرت!!!
متنتون یه جوری بود انگار که آدم هزار بار تو دلش بهش فکر کرده بود و خونده بود خیلی به دلم نشست تبریک میگم به انتخاباتون!
موفق باشید و پایدار تا ابد!

نرگس شنبه 14 شهریور 1388 ساعت 17:26 http://aeenemehr.blogfa.com

سلام
ممنون از حضورتون
راستش تا جای ممکن مطالبتون رو خوندم از مطلب کوکوی سربازی هم خیلی خوشم اومد.
زنده باشید
یا علی

گمنام شنبه 14 شهریور 1388 ساعت 23:25 http://www.nasle-sookhte.blogfa.com

salam. kode ahange weblogetoono mikhastam. bi zahmat. merc

زینب یکشنبه 15 شهریور 1388 ساعت 11:21 http://therainssecret.persianblog.ir/

سلام.
خیلی خوب و قشنگ بود.
باز هم کار خودته؟!

بی تا یکشنبه 15 شهریور 1388 ساعت 13:19 http://bitsin.persianblog.ir

سلام مهربان
ساده دلی هستم که هیچ سر پناهی نیست برایم جز نیلی بلند با سخاوت...آسمان!
جایی نیست که بروم یا بمانم.تنها انتظار و سکوت دوستان همراه من هستند در این دنیای کاغذی...
اما نه...دلی دارم دریا...گاهی متلاطم می شود و گاه آفتابی.
به ساحل دلم قدم بگذار ، ماهی های کوچک و نازنین منتظرند تا قدومت را بوسه باران کنند...

مرجان دوشنبه 16 شهریور 1388 ساعت 00:30

چی بگم...؟!

زهرا سه‌شنبه 17 شهریور 1388 ساعت 00:24 http://pichakkk.persianblog.ir/

سلام پسر خاله.
نبودم یه چند روز. واسه ثبت نام دانشگاه رفته بودم تبریز و امروز برگشتم و دیدم که به روزی. قشنگ بود ... :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد